بیقرار
سلام عزیز
حال خوب من چطور است؟
این چند روز در اوج کار و سختی هر وقت فرصتی شد پست های قبلی را خواندم
با هر پستی گوشه ای از این عاشقی را مرور کردم
و هر چه مرور می کنم شعله های عشق در وجودم زبانه می کشند
می سوزم و می سوزم و می سوزم...
مثل ققنوسی که از خاکسترش ققنوس جدید پدید می آید
هر چه بیشتر می سوزم عشق من تازه تر و جوان تر می شود
عزیز تر از جانم کجایی و کجا روزگار می گذرانی؟
خوشی؟ نگاهت هنوز هم شیرین است؟
لبهایت شکرین خنده هایش را دارد؟
هنوز هم از ته دل می خندی؟
کااش دنیا دنیای فراموشی باشد برای تو
خیلی مراقب خودت باش
بیقرار تر شده ام خیلی!
قرار من، دل آرام باشد الهی!
خدانگهدار بهترین من باشد.